سید آرشا نورانی

چهارشنبه 16 اسفند 91

با مادر جون و ددی وخاله جون لیلا رفتیم از نمایندگی مکسی کوزی کالسکه خریدیم و سعی داشتیم کالسکه هم سبک باشه و هم جمع و جور کردنش و حمل و نقلش واسه وقتی من تنهام راحت باشه به همین خاطر مدل mila رو انتخاب کردیم که هم عصائیه هم راحت جمع می شه و وزن کل کالسکه 5/7 کیلوه . مبارکت باشه عزیزم ...
31 فروردين 1392

جمعه 11 اسفند 91

با خاله الی اینا رفتیم تیراژه طبقه زیر همکف که وسایل نی نی داشتش و گشتیم و ددی و عمو شهرام پائین موندن و من و خاله الی رفتیم طبقه بالا (‌همکف )‌همین که داشتیم مغازه ها رو دنبال مانتو واسه خاله می گشتیم و این رو هم بگم که هر بچه ای که توی کلسکه بود  توجه ما رو جلب می کرد  یهو خاله گفت چه بچه نازیه ، ‌من نگاه کردم باورم نمی شد یعنی این همون بچه ایه که من حدود 5 ماهه هر هفته به وبلاگش سر می زنم و باهاش خو گرفتم ،‌بله دقیقاً‌خودش بود ژوان ،‌ژوانی که من از چند ماهگیش می شناختمش به خاله گفتم ژوانه ،‌مامیه ژوان خیلی متحیرانه به ما نگاه می کرد و حتماً‌ با خودش می گفته اینا کین ؟!دخمل منو از کجا م...
31 فروردين 1392

جمعه 4 اسفند 91

امروز عصر با مادر جون و خاله شهین و خاله بنفشه رفتیم نمایندگی مکسی کوزی کرج واسه دخملمون کریر مدل pebble خریدیم و مادر جوش همیشه مهربون یه حوله تن پوش مدل قنداق فرنگی که خیلی خیلی خوشگل و نرمه واسش خرید . ...
31 فروردين 1392

پنجشنبه 3 اسفند 91

با ددی رفتیم تیراژه کلی دنبال کالسکه و کریر خوشگل گشتیم ، قیمتها روز به روز شدن و ‌مثل صاایران هر روز گرانتر از دیروز √ . در هر صورت اونارو دیدیمو در کل یه دونه پستونک شب نما خریدیم به یه پتوی  خیلی خیلی نرم با بالشتش که خیلی خوشگله (‌بعداً‌عکسا رو براتون می زارم )‌ خاله الهام رفت جواب غربالگری سه ماهه اول رو گرفت که خدا رو شکر همه چیز OK بود .
31 فروردين 1392

انتخاب اسم 2 اسفند

امروز با ددی کلی دنبال اسم می گشتیم چون اسم ژوان کلاً‌رد شده بود . از بین همه اسمها ما اسم هلن - ترلان - لاریسا و آروشا رو در نظر گرفتیم که در آخر فعلاً آروشا تایید شده آروشا یعنی : درخشان - نورانی و باهوش و اسم دختر داریوش سوم
5 اسفند 1391

تست غربالگری 30بهمن

امروز صبح با ددی و خالی الی و همو شهرام رفتیم برای تست غربالگری و تعیین جنسیت با احتمال ٩٠% . خدارو شکر همه چیز به خوبی پش رفت و آقای دکتر گفتن که نی نی خاله پسره ونینی ما دخمله هوووورااااااااااااااااااااااا تازه دخملمون ١١ هفته و ٦ روزش بود و صدای ضربان قلبش و گردش خون توی بدنه کوچولوشو شنیدیم خدای بزرگ و مهربون شکرت  
5 اسفند 1391

مهمونی خونه عمه جون میترا 29 بهمن

عمه جون میترا امروز زحمت کشیده بودن و به افتخار نی نی ما مهمونیه ویارونه ترتیب داده بودن و کلی هم زحمت کشدن . من و نی نی و همسرم هم از همین جا هم از عمه جون هم از عمو داوود خیلی خیلی تشکر می کنیم .
5 اسفند 1391

ورود تخت و کمد 20 بهمن

امروز تخت و کمد نی نی مون رو آوردن خیلی خوشگله مبارکت باشه عزیزم . امیدوارم توش خوابهای خوب خوب ببینی . بعد از ظهر عمه جون میترا و لیلا و الناز اومدن خونمون و تخت و کمد و دیدن و کلی تعریف کردن .
5 اسفند 1391

اولین خرید سیسمونی

سلام نی نی قشنگم امروز که دارم این مطلب رو برات می نویسم شما توی هفته دهم هستی یعنی به امید خدا یک چهارم راه رو با هم طی کردیم . عزیزم دیشب با مادرجون و خاله لیلا رفتیم برات تخت و کمد سفارش دادیم . من و ددی قبلاً کلی با هم گشته بودیم تا بهترین تخت و کمد رو واست تهیه کنیم (‌البته با سلیقه من )‌که بالاخره پیدا کردم من اول نمی خواستم برات تخت دو منظوره بگیر اما خاله جون متقاعدم کرد که اون بهتره منم قبول کردم . عزیزم تخت و کمد با همه تخت و کمدهای نوزادی فرق داره آخه من اصلاً دوست ندارم روی تخت و کمد عروسک و از این چیزا باشه و به همین خاطر ساده ترین و شیک ترینش رو برات انتخاب کردم امیدوارم که بپسندی .( در ضمن مدلش چلیکه )راستی یه مدلی ا...
9 بهمن 1391

اولین ملاقات از پشت مانیتور

سلام عزیزم پریروز ساعت ١٧:٣٠ با خاله الی قرار داشتیم بریم مطب دکتر که خدا رو شکر با توجه به زوج و فرد کردن ماشین ها تردد بسیار راحت شده بود و سر وقت رسیدیم و با هم رفتیم داخل . چون باید سونو انجام می دادیم من ٤ لیوان آب خوردم . خاله الی زودتر رفت و بعدش ما رفتیم دیگه داشتم می ترکیدم . نوبت ما شد و رفتیم داخل بعد از سوال های عمومی دکتر گفت برای سونو آماده شو ، نی نیه گلم چشمت روز بد نبینه من انقدر آب خورده بودم که توی آب غوطه ور بودی و معلومت نبود دکتر گفت برو یه کمیش و خالی کن رفتم و برگشتم گفت نه بازم زیاده و برو خالی کن چی بگم آخرش کار ما رسید به سونوی داخلی ولی خدارو شکر هم واضح تر بود هم بهتر (‌امیدوارم برای شما ضرری نداشته...
28 دی 1391